blog*spot
get rid of this ad | advertise here
مرد بارانی




Friday, February 01, 2002

٭
گفتم : به تمنا نيامده‌ام، اين حديث سرگشتگي است، من آيينه‌ام را مي‌جويم
گفت : آن كسان ديگر كيستند كه تو بر مدار آيينه بودنشان چرخيده‌اي؟
گفتم : هزار سراب در برهوت زندگي، مرا بر ايمانم به مهر شماتت مكن
گفت : ناب بودن تو را مي‌خواهم
گفتم : احساس نابم را به سالي پيش در مسلخ ديگران سر بريدند، دل نابم را در سراي سادگي‌هايش شكستند و من اكنون بازمانده آن لحظه‌هاي نابم، مرا برگذار از سادگي‌هايم شماتت مكن
گفت : . . . .
چيزي نگفت
از پي آن لحظات كشدار و تكرار هر روزه خورشيد در اين برهوت، انگار من از سرابي ديگر بازگشته‌ام.



........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home
FREE Counter