blog*spot
get rid of this ad | advertise here
مرد بارانی




Thursday, December 13, 2001

٭
پايه پله هاي معبد قديمي زير باراني پر از رطوبت آرزوهاي هزارساله يك نفر اندوه نياكان خويش را زمزمه ميكرد :
“و شما اي خدايان
اينك من
اين وارث فاتحان بزرگ
به شولا پاره خويش پيچيده در پاي اين پله
تنها آتشي گرم مي خواهم و كسي كه درد هزار ساله از شانه هايم بردارد“



........................................................................................

Comments: Post a Comment

Home
FREE Counter