مرد بارانی |
Sunday, October 13, 2002
٭ پر کشيدم و ندانستم که آخر پرواز کجاست
........................................................................................پر کشيدم و ندانستم که بالهايم مومی است که نگاهت چونان خورشيد داغ است که دريايی زيرپاست مهيای سقوط پرکشيدم و ندانستم که عاقبت جايی در اعماق آبی سرنوشت بر پريزاده ای عاشق خواهم شد. نوشته شده در ساعت 7:05 AM توسط مرد بارانی Tuesday, October 08, 2002
٭ ديروز سی ساله شدم
........................................................................................امروز زاده خواهم شد و فردا روی سنگ فرش کوچه ای پر از سايه های بيد مجنون کسی نام مرا به زخم تيشه ای خواهد نگاشت نوشته شده در ساعت 6:19 AM توسط مرد بارانی Monday, October 07, 2002
٭ جای پاهای کوچکت در امتداد تمام روزهای بارانی ام کشيده شده
و تو نميدانی که من اينک چگونه فرسوده از جدال با خويش زانو بر محراب ابديت زده ام که چگونه برای پاره های خودم سوگوارم نوشته شده در ساعت 9:01 AM توسط مرد بارانی
٭
........................................................................................هيچ كس فنجان قهوه ام را نخوانده است بي آنكه تو را در آن ببيند هيچ كس خطوط كف دستم را نديده است بي آنكه چهار حرف اسم تو را بگويد همه چيز را مي شود حاشا كرد جز عطر آن كس كه دوستش داري همه چيز را مي شود نهان كرد جز صداي زني كه در درونت راه مي سپرد با همه چيز مي شود جدال كرد جز با زنانگي تو . . . (نزار قباني) نوشته شده در ساعت 8:44 AM توسط مرد بارانی
|
| ||
FREE Counter |